the best favorites شعر آرشيو وبلاگ نويسندگان یک شبی شیطان به طور وسوه داد بازی این دل بیمار ما
یک دل آلوده و پر از گناه کرد شیرین کار شهر آشوب را یک دو کامی چند از پایپی زدیم هی شروع شد بازی بازیگران بازی بس ناجوان مرادانه ای با گذشت از یاد آن مردان پاک کاش خدا بخشد مرا بد کرده ام با خدا و با خود و با دیگران گر خدا بخشد مرا یاری کند مرا در راه خویش راهی کند من همی خواهم از آن رب بخششی نیست این حرف از سرٍ سردل خوشی گوش کن حرف دل بیمار را آخرین بار است که کردم این کار را ای خدا رویم نمی آید دگر من بیارم اسم زیبای تو رو گفته بودی تو بیا میخشمت یعنی جا دارد مرا بخشاییم من یه چند روزی در دل ترسی از آن دارم مرا ول کرده باشی مرا عفو کن خدا لابه گفتم تو بنده پروری بنده نوازی ولی خود گفته بودی در کتابت اگر بنده ای بسیار بد کرد اگر او خواهد هم نتوان برگشت ولی باز هم به تو امیدوارم خدایا مهربانی بی نیازی مرا عفو میکنی چون تو خدایی نمیدانم دگر یا رب چه گویم غلط کردم غلط کردم غلط کردم شعر از فریدون حیدری نظریادتون نره نظرات شما عزیزان: پيوندها
تبادل لینک هوشمند |
|||
|